جدول جو
جدول جو

معنی مجروح دل - جستجوی لغت در جدول جو

مجروح دل
(مَ دِ)
خسته دل. دل خسته. دل فگار. دل افگار:
گر ز نومیدی شوم مجروح دل
محرمی مرهم رسان خواهم گزید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ دِ)
آسوده خاطر. فارغ البال:
پراکنده دلم بی نور از آنم
نیم مجموع دل رنجور از آنم.
نظامی.
و رجوع به مجموع شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ هََ تَ)
خسته شدن. جراحت دیدن. زخم برداشتن. زخمی شدن: خوارزمشاه مجروح شده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 356). دست تعدی دراز کرده میسر نشد بضرورت تنی چند را فروکوفت مردان غلبه کردند و بی محابا بزدند و مجروح شد. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
افگارشدن و نیک کوفته شد و پای راست افگار شد چنانک یک دوال گوشت و پوست بگسست (تاریخ بیهقی) زخمی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
زخمی شدن، زخم برداشتن، جراحت برداشتن، زخمدار شدن، مصدوم شدن، ریش شدن، جریحه دار شدن، فگار شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد